پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) -  تسویری 1958

پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) - تسویری 1958

این وبلاگ درباره مسائل انسانی باتکیه برعرفان و آیین قرآن گفتگو می نماید
پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) -  تسویری 1958

پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) - تسویری 1958

این وبلاگ درباره مسائل انسانی باتکیه برعرفان و آیین قرآن گفتگو می نماید

زندگی ایمن - خانه امن

توجه به زندگی انسان در طول تاریخ و عرض جغرافیا نشان میدهد که آدمی ابتدا در روی درختان می زیست کم کم پیش آمدهای محیطی و اکولوژی سبب شد به سطح زمین هبوط کند و درگیر با حیوانات وحشی آرامش را از او در ربود .

آدمی می دید حیوانات از غفلت او سود برده شب ها به او حمله می کنندبه فکر افتاد چاره ای تدبیر کند بعد از کشف آتش او دریافت اگر آتش را اطراف خویش قرار دهد حیوانات وحشی به او تعرض نمی کنند.

ضرورت زندگی کشاورزی باعث شد از کوچ های فصلی صرفنظر کند و برای خویش خانه امن سازد .

ترس از حیوانات وحشی و حشرات موذی سبب شد او هر روز در ایمنی خانه تلاش کند درب و دیوار بسازد.او مدت ها در غار ها زندگی کرده بود و توجه به ضررها و فوایدزندگی در غار سبب شد برای خانه اش حریم قرار دهد و آدمیان تصمیم گرفتند خانه هایشان را کنار هم قراردهند و در زندگی برای  ایمنی بیشتربه هم کمک کنند.

خلاصه خانه ها و کوچه ها ومحیط شهری پدید آمد.اما باز هم انسان در معرض خطرات بود .چون خانه ها را با خشت می ساختند تخم حشرات در خاک موجود بود در شرایط مساعد و فضای نمناک عقرب و هزار پا و .....به او آسیب می رساند.وقتی خشت هارا در آتش قرار دادند و پختند و آجر بوجود آمد دیگر از حشرات هم نجات پیدا کرد.

اما او باز باید برای زندگی ایمن چیزهای زیادی می آموخت.باید محیطش را تمیز نگه می داشت وگرنه موش و .....شرکای بدی در زیست اش بودند.

الان هم در زندگی شهری شاهدیم که کنار زباله ها گربه ها حضور دارند.

خلاصه ماجرای سرگذشت انسان این بود که او اول برای ایمنی به خانه ها و غارها پناه برد بعد فهمید نباید خود را از محیط پرنشاط طبیعت و هوای خوب دور کند.

ماجرای تقوی و دوری از خطرات و عوامل تحریک به گناه انسان ها نیز همین بود او اول خود را از خطرات فراوان محیط دور نگه داشت و خویش را محصور در محیط های بسته کرد اما کم کم با بسط آگاهی و شناخت محیط و ساز و کار زندگی حیوانات وحشی و حشرات موذی خانه امن و فضای ایمن ایجاد کرد.

دقت کنیم ما برخوردمان با بچه ها این است که آنان را از همه چیز پرهیز داده و می ترسانیم تا او بزرگ شود و خطرات را بشناسد .

اما با بزرگ ها نمی توانیم برخوردی مانند بچه ها داشته باشیم باید به آنها یاد دهیم که چگونه از خطرات دوری کنند یا با آنها برخورد کنند.

تقوی این است که از هرچه سبب پی آمدهای نامطلوب و نا هنجار است پرهیز کنیم .

مجموعه هنجارها و قوانین مدنی و ابتکارهای پیش گیری در زندگی اجتماعی که سبب زندگی ایمن و سلامت اخلاق جامعه است . تجربه ها و برنامه های فطری و رفتارهای مشترک اجتماعی دین بشری و انسانی است.

اگر بزرگان ما را راهنمایی می کنند باید چیزی بیشتر از فواید زندگی ایمن جمعی و خانه امن عاطفی باشد.

شما خودتان می توانید تکلیف مواردی مثل حجاب را تشخیص دهید. چون در محیط های سلامت و درونی با محیط های ناشناخته و بیرونی قاعده متفاوتی دارند.


سید مرتضی جزایری

علامه سید مرتضی جزایری دوموضوع را توجه ویژه ای داشت یکی معجزه را قبول نداشت و می گفت معجزه برای هیچ دینی فایده نداشت مثال حضرت موسی  (ع) می گفت بنی اسرائیل هیچ بهره ای از مار شدن عصای موسی نبرد و تمام کسانی که با دیدن اژدهای عصای موسی ایمان آورده بودند بعدا با گوساله سامری ایمان خویش را از دست دادند.

در مورد معجزات حضرت عیسی (ع) مثل زنده شدن مردگان و شفا یافته گان نیز می گفت ایمان آورندگان از حواریون که برتر نبودند.حتی حواریون عیسی نیز خیانت کردند و عیسی را به سربازان حکومت روم لو دادند.

در مورد پیامبر اسلام هم معجزه ای قائل نبود .و می گفت اصلا هر کسی معجزه ای کرد دلیل نمی شود حرفش درست باشد .

او می گفت الان در کشور هند و چین و ......ادیان دیگر افراد زیادی کرامت می کنند ولی یک مشت حرف مفت می زنند .نمی شودبه خاطر کار عجیب او  آن حرف ها را پذیرفت .

در ترجمه آیات نیز والشمس و ضحیها را می گفت صحیح نیست بگوییم قسم به خورشید (معنی ندارد خدا به خورشید قسم بخورد )

دوم اینکه علامه جزایری می گفت دفاع از دین معنی ندارد . می گفت شاید کتب و استدلالات  علمای کلام در قدیم فایده داشت ولی امروزعلم کلام  اصلا قابل قبول نیست ما بیا ییم از خدا دفاع کنیم از وجود خدا دفاع کنیم از نبوت دفاع کنیم  پیامبران و خدا نیازی به دفاع ما از خود ندارند .

فطرت انسان آیینه تمام نمای دین بوده و هست.و تمام مطالبی که خداوند درباره خوبی ها و بدی ها گفته است از فطرت انسان قابل کشف است .


او می گفت برخی از روشنفکران دینی نیز روش دفاع از دین را به هر قیمتی انتخاب نموده اند.

اصلا دین احتیاج ندارد ما از آن دفاع کنیم. دین همان فطرت ماست .

همه انسان ها در شرق و غرب عالم دارای فطرت مساوی و الهی هستند.ایشان می گفت اینکه ما بگوییم کافر نجس است اشتباه است انسان بما هو انسان پاک است.

این حرف بچه گانه ای بیش نیست .



روز قیامت

یوم القیامه چه روزی است.

روزی که هر کس به تنهایی برخواسته و بر پای خویش می ایستد.

مال و ثروت و مقام و درجه و لباس و نسبت فامیلی با هیچکس مهم نیست .

نتیجه اعمال و رفتارهایش در دنیا برای او توشه ای میشود .برای آخرت

اگر رفتارهای خوبی داشته است ثقلت موازینه و اگر گناهکار بوده است خفت موازینه.

عالمی در خواب از دوستش که در عالم برزخ بود  پرسیدند آنجا چه خبر است .در آنجا چیست؟گفت هیچ خبری نیست گفت آتش و ... نیست؟ گفت نه هر چه افراد از دنیا می آورد همان است.یا آتش و بیماری و عذاب است یا سلامتی و بهشت برین است.

از همه مهمتر حق الناس است .اذیت مردم - غیبت مردم - کار مردم را انجام ندادن - گرانفروشی -سرقت -کم فروشی - دروغ در معامله - فریب در معامله-

باز هم مطلبی در باره احساسات

در مقاله ای خواندم که بایدن رئیس جمهور آمریکا به بعضی از رهبران اسرائیل هشدار داده بود که مانند آمریکائیان پس از حمله تروریستی سپتامبر2000 دچار احساس شکست خورده نشوید که دیگر نتوان خویش را کنترل کرد.

خیلی ها فکر می کنند عواطف فقط بی خانگی گرسنگی و فقر و حقارت است آری الان افراد ثروتمند و نژاد پرست دچار خوردن سیلی از کسانی که آنان را عرب های  سوسمارخوار می پندارند شدند.

احساسات بینهایت است دقت در احساسات شخصی و اجتماعی ما را بیدار می کند.

احساس انتقام - احساس بی صبری - احساس عجله - ناشکیبایی یکی از عمومی ترین احساسات است.

والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوالصالحات

و تواصو بالحق و تواصو بالصبر و تواصو بالمرحمه


جریان یا رقابت

بعد از کشف نیروی برق  و حتی استفاده از آن در بررسی محققان و دانشمندان کشف کردند که نیروی برق یک جریانی از الکتریسیته می باشد.یعنی دو سر دارد.

همه بیش و کم می دانند از دو سیم حاوی جریان برق یکی خطرناک است به نام سیم فاز سیم دیگر به نام نول خطری ندارد چون شدت جریان الکتریسیته در آن کم است.

شاید از آن زمان به بعد افرادی پدیده های دیگر را هم جریانی دیدند یعنی این چیزی که ما می بینیم نتیجه تعامل دو گوشه از یک پدیده است .

در توجه به نفس و خواسته های نفسانی که بیشتر بینهایت طلبی را دارد احساس می کنیم این خواست ما نتیجه رقابت دو قطب از خواستهای مختلف است.

مثلا کودک هم غذا می خواهد و هم بازی را دوست دارد .هم ایمنی می خواهد هم ترس دارد هم میل به کشف و کنجکاوی دارد .

اکثر پدر و مادر ها فرزندانشان را از خطرات اجتماعی می ترسانند ولی جوانان باز هم ریسک می کنند و هرچیزی را دستکاری کرده یا مورد آزمایش قرار می دهند.

در سطح انسان های بالغ نیز ما هم قوه شهویه داریم و هم قوه غضبیه داریم.هم ب دنبال ثروت هستیم هم دنبال قدرت هستیم .

انسان هم دنبال قدرت  است هم ترس از دست دادن قدرت را دارد این یک جریان است.

در اخلاق که به نظر من تکمیل کننده این پروسه است انسان ضابطه ها داردمثل تقوی و با شناخت ارزش ها و اعتماد و ایمان به آنها همه چیز را کنترل می کند مانند یک اسب سوار که هم به مقصد فکر می کند هم به خستگی اسب و غذای اسب توجه دارد و نیازهای خویش را هم مورد نظر دارد.


جواب گفتن ابلیس معاویه را

گفت ما اول فرشته بوده‌ایم

راه طاعت را بجان پیموده‌ایم

سالکان راه را محرم بدیم

ساکنان عرش را همدم بدیم

پیشهٔ اول کجا از دل رود

مهر اول کی ز دل بیرون شود

در سفر گر روم بینی یا ختن

از دل تو کی رود حب الوطن

ما هم از مستان این می بوده‌ایم

عاشقان درگه وی بوده‌ایم

ناف ما بر مهر او ببریده‌اند

عشق او در جان ما کاریده‌اند

روز نیکو دیده‌ایم از روزگار

آب رحمت خورده‌ایم اندر بهار

نی که ما را دست فضلش کاشتست

از عدم ما را نه او بر داشتست

ای بسا کز وی نوازش دیده‌ایم

در گلستان رضا گردیده‌ایم

بر سر ما دست رحمت می‌نهاد

چشمه‌های لطف از ما می‌گشاد

وقت طفلی‌ام که بودم شیرجو

گاهوارم را کی جنبانید او

از کی خوردم شیر غیر شیر او

کی مرا پرورد جز تدبیر او

خوی کان با شیر رفت اندر وجود

کی توان آن را ز مردم واگشود

گر عتابی کرد دریای کرم

بسته کی گردند درهای کرم

اصل نقدش داد و لطف و بخششست

قهر بر وی چون غباری از غشست

از برای لطف عالم را بساخت

ذره‌ها را آفتاب او نواخت

فرقت از قهرش اگر آبستنست

بهر قدر وصل او دانستنست

تا دهد جان را فراقش گوشمال

جان بداند قدر ایام وصال

گفت پیغامبر که حق فرموده است

قصد من از خلق احسان بوده است

آفریدم تا ز من سودی کنند

تا ز شهدم دست‌آلودی کنند

نه برای آنک تا سودی کنم

وز برهنه من قبایی بر کنم

چند روزی که ز پیشم رانده‌ست

چشم من در روی خوبش مانده‌ست

کز چنان رویی چنین قهر ای عجب

هر کسی مشغول گشته در سبب

من سبب را ننگرم کان حادثست

زانک حادث حادثی را باعثست

لطف سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث دو پاره می‌کنم

ترک سجده از حسد گیرم که بود

آن حسد از عشق خیزد نه از جحود

هر حسد از دوستی خیزد یقین

که شود با دوست غیری همنشین

هست شرط دوستی غیرت‌پزی

همچو شرط عطسه گفتن دیر زی

چونک بر نطعش جز این بازی نبود

گفت بازی کن چه دانم در فزود

آن یکی بازی که بد من باختم

خویشتن را در بلا انداختم

در بلا هم می‌چشم لذات او

مات اویم مات اویم مات او

چون رهاند خویشتن را ای سره

هیچ کس در شش جهت از ششدره

جزو شش از کل شش چون وا رهد

خاصه که بی چون مرورا کژ نهد

هر که در شش او درون آتشست

اوش برهاند که خلاق ششست

خود اگر کفرست و گر ایمان او

دست‌باف حضرتست و آن او

زیاده خواهی یا بینهایت خواهی

ما وقتی به خواسته های خود و دیگران توجه می کنیم می فهمیم که خواسته های ما همیشه از تعادل و اندازه ها بیشترند .مثلا انسان حدی را برای علم جویی خویش قائل نیست و در قرآن  آیه ای است که پیامبر گرامی دعا می فرمود . رب زدنی علما- بارالها بر علم من بیفزای.

انسان دوست دارد مطالب را عمیق درک کند و توانایی داشته باشد که به همان عمق بتواند برای دیگران آموزش دهد.

چرا انسان قانع نیست ؟ چرا با خود نمی گوید که به من چه ! من چه نیازی دارم و چرا باید از همه چیز سوال کنم؟

انسان اول در مقام پاسخگویی غرایز خویش است . غرایز پایان پذیر هستند.و رقابت زیادی بوجود نمی آید.

مالکیت که بوجود آمد انسان بصورت سیری ناپذیر طالب ثروت و مکنت است و پایان ناپذیر است.مالکیت سلطه بر اشیا است

پادشاهی و حکومت مالکیت بر اشخاص است . و انسان بر همنوعان خویش تمایل سلطه دارد.

اگر انسان در کسب علم توقف کند و امتناع تفکرداشته باشد و تضارب آرا نباشد .فکر ها منجمد میشوند.

قدرتمندان گویند باید هر روز به افزایش قدرت بپردازید و گرنه منکوب قدرت بالاتر خواهید شد.قدرتی که بالا داشته باشد دیگر قدرت نیست.

در نظام سرمایه داری نیز سرمایه داران در راس اقتصاد متحد شده تا قدرت بالاتری تشکیل دهند.و انحصارات را پدید آورند.

کارتل ها و تراست ها و شرکت های چند ملیتی به دلیل قدرت بالاتر مجتمع میشوند .

ابوالحسن بنی صدر می گفت نظام ها یا زورمدارند و یا آزادی مدار هستند. نظام های زورمدار در آخر به سلطه گری و توقف در حرکت خواهند بود چون در آنها رقابت است وحسادت است .ولی در نظام های بیان آزاد با عدم خنثی کردن نیروها توسط هم دیگر-  مسیر به سمت خدا و بینهایت پیش می روند.

ایشان  اول پیروزی انقلاب 1357 پیشنهاد کرد بحث آزاد باشد اختلافات رفع شود و همه به همدیگر کمک کنند و سانسور دولتی و خودسانسوری نباشد.

در چرخه کار و ثروت نیز مالکیت عمومی اصل است و مبتکران و کسانی که خلاقیت دارند برای همه فعالیت می کنند.

زیاده طلبی و زیاده خواهی به معنی مالکیت خصوصی ممنوع است.

جبهه حق بایستی مسیر مستقیم را طی کند و نفع عموم را در نظر بگیرد نه سود و زیان شخصی را

یکی از قدرت های انسان قدرت فریب است که انسان باید مواظب باشد دچارش نشود نه فریب بخورد نه فریب دهد.

اکثر افکار و نظریه های سلطه گر قالب انساندوستی دارند و ادیان نیز ابزار سلطه بوده اند.


زندگی شعار بسیار پسندیده ایست

یادم هست علامه محمد تقی جعفری که از مولانا جلال الدین بلخی تاثیر پذیر بود هدف غایی زندگی را حیات طیبه می دانست.

حیات طیبه حیات ناآلوده به خشم و شهوت و ثروت است.اکثر دنیا پرستان یا دنبال ثروت اند یا دنبال مقام و قدرت اند یا دنبال لذت و عیش و خوشگذرانی اند.

اخیرا صحبت های آقای پرویز شهبازی را از تلویزیون گنج حضور می شنیدم می گفت زندگی هم جنس خدا است زندگی برترین هدیه الهی است ما باید زنده به زندگی باشیم.

معمولا کسانی که از زندگی بدگویی کنند افراد توهمی یا با بیماری افسردگی هستند.

ما در کائنات نیرویی منفی داریم به نام آنتروپی - افزایش بی نظمی مثلی است که چرا یک لاستیک سوراخ باد خود را تخلیه می کند . یا چرا یک فنجان چای در محیط کاهش دما دارد.دوستی می گفت در جوانی خیلی فکر می کردم اگر شمعی را روشن کنیم تحت تاثیر دمای آن همه هستی تغییر دما می دهند .درصورتی که من به نیروی آنتروپی توجه نداشتم . 

جریان چرخه های طبیعی افزایش و کاهش دارند ولی مصرف انرژی ناشی از آنتروپی هم دارند.

مثلا جریان سیستم پیدایش حیات با تغذیه و شارژ سیستم چرخه حیات توسط گرمای خورشید و تغذیه انرژی های او بوده است.

خلاصه ما باید توجه کنیم انسان سالم و شاد در مسیرزندگی با افزایش حیات درونی است.کسانی که به عنوان شهادت طلبی از مرگ صحبت می کنند در اشتباه هستند.

شعار زندگی و آزادی بسیار به استقلال حیات در پدیده های فیزیکی و شیمیایی نزدیک است.

سیستم های اجتماعی سالم مولد توسعه حیات هستند و سیستم های توتالیتر نابود کنند حرث و نسل اند.



ذات چیست ؟ صفت ذاتی چیست ؟

در ویژگیهای مفاهیم - میگویند : مفاهیم یا جزئی هستند و یا مفاهیم کلی هستند.مثلا معمولا اسم ها به موجود خاصی اشاره دارند .اسم ها جزئی هستند.

اسم ها چند نوع هستند . اسم اشیاء- اسم اشخاص - اسم مکان - اسم زمان - اسم مادی - اسم معنوی - اسم حقیقی - اسم مجازی.

اسم رابطه - اسم مشتق از فعل - اسم مصدر - اسم مقام - اسم نشانه -اسم حالت - اسم ذات - اسم عرض - 

چربی در روغن ذاتی است یعنی نمیتوان خاصیت چربی را از روغن بگیریم.شوری در نمک ذاتی است شوری نباشد نامش نمک نیست.

در تقسیم بندی دیگری :

کلمات چند نوع هستند . اول اسم ها - دوم فعل ها - سوم قید ها - چهارم ضمیرها - پنجم حرف اضافه - ششم صفت ها -هفتم قدرت ها

مثلا ما می گوییم گیاه بینایی ندارد ولی حیوان بینا است.حیوان قدرت بینایی دارد. چگونه ؟ او ابزاری دارد بنام چشم وقتی نور حضوردارد حیوان می بیند.

بینایی توسط مغز انجام میشود ولی ابزاری واسطۀ حیوان با معلوم است.که چشم نام دارد.علم و بینایی حیوان فرآیند دارد.

وقتی ما می گوییم حیوان می بیند یعنی حیوان نیز مانند همه موجودات ذات کوری دارد ولی بوسیله چشم  و حضور نور - بینا شده است.

اما وقتی می گوییم خدا بینا است یعنی ذات خدا بینا است او نه چشم دارد و نه نیاز به بینایی مشروط به نور دارد.ظاهروباطن را می بیند.

از حیوان امکان دریافت بینایی اش هست او را می توان نابینا کرد . ولی خدا امکان ندارد نابینا شود چون بینایی ذاتی دارد.اول و آخررابینااست.

خدا شنوا است اما گوش ندارد مغز ندارد نیاز به هوا   - که حضورش برای انتقال صوت لازم است - ندارد . ذات خدا بینا و شنوا است .

گاهی انسان هایی از نظر معنوی آن چنان رشد می کنند که صاحب چشم خاصی می شوندو چیزهایی می بینند که دیگران نمی بینند.

انسان هایی دارای صفت ذاتی میشوند.

گویند پیر در خشت خام چیزی را می بیند که  جوان در آینه نمی تواند ببیند.

وقتی گوییم خدا رحمن و رحیم است اشاره به صفت ذاتی او داریم .یعنی نمیتوان مهربانی را از خدا جدا کرد.

گاهی خداوند انسان هایی را برای تربیت تنبیه می کند غضب خداوند از سر مهر و محبت است ظاهرا بی مهری است ولی اگر به ذات آن فعل بنگریم رحم و شفقت است .مثل مادر که گاهی کودک را تنبیه می کند ولی او قلبا فرزندش را دوست دارد برای تربیت او گاهی تنبیهش می کند.و از خطرات دورش میدارد.

صفات ذاتی انسان که او را از موجودات دیگر تفکیک می نماید آگاهی و اراده است خلیفه خدا پادشاه موجودات دیگر است.

بینهایت طلبی در انسان صفتی ذاتی است که موجودات دیگر فاقد آن هستند.

انسان مالدوست به حدی ثروت می خواهد که حتی خودش درکمال خست زندگی می کند.

انسان کنجکاو بیش از حد نیاز زندگی اطلاعات جستجو میکند.

انسان با اخلاق بسیار امانت دار است به عهدهایش وفادار است دروغ نمی گویدعواطف قابل کنترل دارد.

انسان خود را با شرایط سخت تطبیق می دهد.ذات انسان اجتماعی و سازگاری با محیط میباشد. مگر اینکه دچار خودخواهی باشد.



عادت خوب و عادت بد - بیماری عادت

عادت ، ناجوانمردانه ترین بیماری است

زیرا هر بداقبالی را به ما می قبولاند ، هر دردی را و هر مرگی را 

در اثر عادت ، در کنار افرادِ نفرت انگیز زندگی می کنیم

به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم

بی عدالتی ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم

به درد ، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می شویم

عادت ، بی رحم ترین زهر زندگی ست

زیرا آهسته وارد می شود ، در سکوت کم‌کم رشد می‌کند

و از بی خبری ما سیراب می‌شود

و وقتی کشف می کنیم که چطور مسمومِ آن شده ایم

می بینیم که هر ذرهٔ بدنمان با آن عجین شده است

می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست

و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند



✍️ اوریانا فالاچی